قلم سپهر /قراربر هم نگاه شدن نبود فقط يك رابطه عادي و سالم در حد لزوم و ضرورت
،نه هواي عشق به سر مان بود ونه هواي ...
.اما نمي دانم چه شد
از كجا شروع شد
كه بهانه هايكي پس از ديگري با هم بودنمان را مي طلبيد
كم كم فاصله ها كم شد
آنقدر كه دستهايش ميان دستانم جا خوش كردند
آنقدر كه چشمهايش واهمه داشت از مژه بر هم زدن
آنقدر كه نگاهش محو و ساكن نظاره گرم بود و
نظار ه گرش من .
و چه راحت خواستني هايم.....ادامه متن در ادامه مطلب