قلم سپهر/تمام من اكنون فقط يك چيز مي خواهد
خواهان حضور يكنفر است
يكنفر كه تمام لحظه هاي بي قراريم سرشار از عطر و بوي اوست
لبريز از دلواپسي و دلتنگي نبودنش
ومن چنان دل تنگم از اين همه نبودنش كه گاهي به سرم مي زند آواره كوه و بيابان شوم از اين همه دل ناگراني
كه مبادا
كه شايد
كه حتي يك درصد احتمال
بتوانم او را در كوره راههاي سخت و صعب العبور يا در بيابانهاي انباشته از شن و ماسه بي هيچ آدميزاد بي هيچ همدم و مونس براي لحظه اي درد دل بيابمش
دل ناگرانم چنان كه هواي سخت تنهايي گاهي وا ميداردم
اعتصاب نفس كنم
اعتصاب از هر چه لذت مي خوانمش
كاش
كاش به حرف بيايد و بگويد كه در اين وانفساي نبودنش
چگونه درد دل خويش آرام كنم و مرهم نهم
مرا كه ديوانه وار به زبان دل مي خوانمش چرا بي پاسخ مي نهد
اثبات كرده ام من اين خواستن را
اين تمايل زايد الوصف را
آقا جان پس كي اجابت مي كني مرا ؟؟؟؟؟؟؟
فقط بگذار ثانيه اي
چشم در چشم شما
سجده بر خاك بياسايم
مهم نيست بقيه لحظه هاي عمر
مي خواهم فقط اين لحظه را به قاب بنشانم
براي تمام لحظه هايي كه قرار ست نام شما زمزمه لب هايم شود فقط بگذار صداي پر از معنويت شما
نگاه پر صلابت و آشنا اما غريبه تان
در صدم ثانيه اي از آن اين نگاه خسته و عاشق باشد
فقط همين /در پناه خدا