قلم سپهر/گاهی دلت می خواد بی خیال این همه قید و بند زنجیر از عقاید و باورات باز کنی و بی خیال راه آزادی رو در پیش بگیری
نه آزادی از نوع سیاسی
نه از نوع بی بند و باری
یه جور ازادی از نوع بی خیالی
یه آزادی که دلت یه عمره در هوای داشتنش دست و پا می زنه
اما حتی عقیده خودت به تنهایی قادره ترو از این کار نهی کنه
می دونم که خیلی وقتا تو خیابون که رد میشی زن و مرد فرقی نداره
همه همینطورن دوست دارن آزاد د برن آزاد بیان بی تو جه به اصلی که تو جامعه هست
نه اصلا جامعه نه، تو نظام آفرینش است
یعنی اینکه فلانی نگاه کرد چه منظوری داشت؟
اون یکی با اون ریخت و قیافه اومد واسه چی بود؟
راحت تر بگم گاهی همه دووست داریم رفتارمون گفتارمون ارتباطمون یه جوری باشه بی خیال تفاوتهای جنسیتی
بی خیال اینکه طرفت جنس مخالفه یا موافق
می دونم خیلی از سوءتفاهما که تو جامعه داره اتفاق می افته
ناشی از سطح درکمون به همین اصله
بعضیا به فراخور فرهنگ و یا باورهایی که تو ذاتشون یا از تو خونواده نشأت گرفته
براشون واقعا"مهم نیست که طرف مقابلشون زن یا مرد ،جنس موافقه یا مخالف
ساده حرف می زنند
ساده می خندند
صمیمی رفتار می کنند
بی اونکه دل ببندند
یا ذهنشون خدای ناکرده پا به حریم ممنوعه بذاره
این ادما رو در یابیم
افکارشون عقایدشون و بود نشونو ارج بنهیم
پیداکردنشون ،شناختنشون کار چندان سختی نیست
لااقل اگه این کار رو نمی کنیم برای خراب کردن شخصیتشون جو سازی نکنم
ولی یادمون نره هر چی هم که بخوایم بی خیال هوای شیطان باشیم اون همین نزدیکی ست
صادقانه تر بخوام بگم گرماش داره اذیتم می کنه
گرمای وجود شیطان الان کنارمه تو هم اگه می خوای حسش کنی دستاتو تا جلوی دهنا بیار به حالت یه فنجونها کن
چقدر داغه
شیطان از دلت به تو نزدیکتره
شیطان تو هوای نفست جا گرفته
مواظب نفست باش
مواظب گرماش
زیادی اگه داغ بشه
یعنی...
یعنی شیطان وجودت رشد کرده
یعنی داره بهت غالب میشه
پس مواظب باش گرمای حضورش اون قدر زیاد نشه که ترو به تب بندازه
تب عشق....یاتب .../درپناه خدا