مژدگاني اين همه تبعيدي

قلم سپهر/بيا افسانه بساز با آمدنت براي دل من و اين همه تبعيدي

اين جا زمين است

تبعيدگاه آدم

و ماهم آيين و رسم و فرزندان اوييم

بيا و علت حقيقي لبخند خدا باش وقتي شانه هاي سرد و مرده زمين به ميمنت حضورخويش زنده مي كني

بيا و تا مژدگاني بخشش خدا از ادم حضور مبارك شما باشد حضور عدالت گسترت ، فرمانده مهرباني

اين جا زمين است اما دلم به هواي آمدن يك فرمانده گاهي چنان آسماني مي شود كه حتي زمينيان از اين عشق ناب و پاك مقدس غبطه مي خورند چه رسد به آسماني ها و اين همه فرشته كه سجده كنان مقابل آدم به حسادت لب مي گزند

اما گاهي....

اماگاهي ....گاهي چنان غريق گناه گشته ايم و در منجلاب آدميت فرو،كه حتي نسيم نامت بر زبانمان سنگيني مي كند كه حتي شرممان مي آيد از به زبان اوردن جمله العجل يا مهدي

كه گاهي شك مي كنيم كه ميايي يا نه ؟؟!!  كه مي خواهيم باشيم يانه؟

كه مي خواهيم پا به پايمان در اين عرصه دنيوي همقدم گفتار و كردارمان باشي يا ..

يا ميخواهيم همچنان به دوري از حضور مقدست فقط به گذر عمر بسنده كنيم و به تنفس هواي انتظار خو

اصلا"انگار عادت كرده ايم به انتظار به اين كه تودست نيافتني هستي ،دوري و محال

بياو بگذار اين عقيده در اين همه انكاركننده ات جان سپارد .

بيا و بگذار به باورهايمان اين تابلو حك شود كه انتظار مان بيهوده نبوده و نيست

 بيا و معناي حقيقي عشق را به معركه بودن عرضه كن

 بيا تا با آمدنت اذان عشق سر دهيم و به فرياد بيان كنيم

 "حضرت عشق مهدي موعود ،علت هستي به زمين عروج فرمودند"

و همه  پرخلوص و پر عشق فرياد بر آرند

لبيـــــــــــــــــــــــــــــــك يا مهــــــــــــــــــدي/در پناه خدا