قلم سپهر/هفت سال تمام منتظر بود تا اسمش براي حج در بياد و لياقت حاجيه شدن پيدا كنه درست از روزي كه اسم نوشت هر شب يه شب قبل از اعلام اسامي نذر مي داد تا شايد شانس بهش رو كنه و اسمش جزء انتخاب شده ها باشه امابي فايده بود با اين حال بعد از اعلام اسامي يك چند روزي تو خودش فرو مي رفت و عجيب به استغفار و نماز رو مي آورد بعد انگار يه چيزي بهش الهام شده باشه مي گفت حتما اعمالم از روي خلوص نبوده كه خدا منو نطلبيده امسال حواسمو جمع مي كنم تا همه كارام براي رضاي او باشه شايد قسمتم شد و قبل از مرگ تونستم دور كعبه بگردم .
برا همين فعاليتهاي مردميشو زياد كرد كم كم تمايلش به كارهاي خير زياد شدو مدرسه و بيمارستان ساخت جهيزيه تهيه مي كرد و به دست مستمندان مي رسوند مجلس دعاي كميل و ندبه برگزار مي كرد خلاصه كه حسابي آسموني شده بود ، تو همين اوضاع واحوال از اعلام اسامي هم غافل شد و اصلا نفهميد كي اسامي رو اعلام كردند سرش حسابي شلوغ شده بود تا اينكه از حج و زيارت بهش خبر دادن كه اسمش در اومده بيچاره از خوشحالي ديوونه شده بود مدام صلوات مي فرستاد،كل مي كشيد، دست مي زد اصلا حال وهوايي بود كه نگو حسابي قاطي كرده بود .
از حج كه برگشت 10 روز تمام خونشون مهموني بود يه مهموني حسابي. واسه همه سوغاتي آورده بود مي گفت خدا را شكر كه قبل ازمردنم با پاي خودم دور حرم گشتم و وظيفه بندگي رو به جا آوردم مي ترسيدم بميرم و اين روزو نبينم . وقتي از خاطره هاي سفرش تعريف مي كرد حس و حالش ديدني بود اونقدر كه وقتي حرف مي زد تمام دلت رو بغضي عميق فرا مي گرفت تمام چشمت مي شد دنياي اشك نه فقط من همه حاضرين با حسرت بهش نگاه مي كردند و غبطه مي خوردند و در جواب خنده هاش و حال قشنگش مي گفتند :خوش به حالت . خوش به حالت كه ...
آره، فقط همين جمله مي تونست حال آدم رو توصيف كنه و حسرت آدم و به تصوير بكشه خوش به حالت كه تونستي پا به پاي دلت دور حرم بگردي حرمي كه با دستاي ابراهيم خليل الله بنا شده بود .خوش بحالت كه تونستي هوايي رو تنفس كني كه محمد (ص) در هردم و بازدم به آن خو كرده بود خوش به حالت كه جا پاي جبرئيل پا بوس قدمهات شده خوش به حالت كه عطر حضور زهرا و علي رو با تمام وجود استشمام كردي، كه حضور خدا را حس كردي.
وقتي سنگ به خونه شيطون مي زدي ،سختي عشق رو با تمام وجود به جان خريدي وقتي سعي صفا و مروه كردي. خوش به حالت كه احساس ابراهيم را درك كردي وقتي قربانيت و به پيشگاه حضرت عشق تقديم كردي خوش به حالت كه اونقدر به حس حاجيه بودن دل بستي كه از همه خواستي فارغ از هر پيشوند و پسوندي فقط بهت بگن حاجيه خانوم گفتي عمه و خاله و زن دايي ديگه تموم، فقط حاجيه خانوم صدام كنيد ما هم گفتيم چشم احسنت به اين حس لطيف و قشنگ .
تا اينكه زد وچند سال بعد وضع مالي پسرش از اين رو به اون رو شد يعني بد كه نبود ولي عالي شد از همان روز ديگه حاجيه خانوم ،حاجيه خانوم نبود انگار حس و حال حاجيه شدن چند سالي بيشتر دووم نداشت نمي دونم چي شد كه حاجيه خانوم آرزو به دل رفتن به تركيه و دبي شد نمي دونم چي شد كه تو اين عروسي آخري كه البته مختلط هم بود حاجيه خانوم رو سريشو از سر بر داشت يعني اصلا سر نكرده بود كه بخواد برداره نميدونم چي شد كه يادش رفت بايد بندگي شو به خدا ثابت كنه يادش رفت حس و حال انتظار 7 ساله شو ،يادش رفت عطر زهرا وعلي و يادش رفت جا پاي جبرئيل و خيلي چيزاي ديگه كه به اون عاشقانه مي باليد.
نميدونم چي شد ولي ميدونم يعني حدس ميزنم شايد يه لقمه حروم از يه جايي صفا و پاكي دل حاجيه خانومو نشونه رفته اونقدر كه دلش ديگه هواي بندگي نميكنه اونقدر كه هواي حاجيه شدن ديگه حسرت چند ساله ش نيست ديگه نمي گه بهم بگين حاجيه خانوم اصرار داره كه با اسم كوچيك صداش كنيم
مواظب هر لقمه اي كه فرو مي برين باشيد مبادا مال يتيمي از يه گوشه اشتباهي و عمدي كشيده بشه تو سفره تون مواظب سهمتون از اين دنيا باشيد شايد شما يادتون بره حس و حال بندگي رو اما خدا هميشه منتظر ديدن اين حال و هوا اين حس اين شور اين شوق هست كه اگر يادتون بره.... جا پاي خدا هميشه محكم توزندگيتون/در پناه خدا
az