قلم سپهر/قصه از دلم شروع شد كه جايي كه نبايد لرزيد و از اين لرزش حرفی به زبان آورد كه ترا هم هوايي كرد هوايي نه ترا نمكگير كرد انگارقسم خورده بودي ميان دستانت جايي باشد براي در آغوش كشيدنم جايي براي پر پر زدنم مي خواستي شانه هايت مامني باشد براي هق هق پشيمانيم
قلم سپهر/تو خيابون كه جرئتم نميشه امر به معروف كنم راستش اين دخترا يه كم دست بزن پيدا كردن و من با اينكه ووشو كارم و كمربند مشكي به نصيحت بابام سعي مي كنم تو خيابون كه رد ميشم خيلي از منكر ا رو نديد بگيرم و امر به معروف و با خودم به خونه ببرم آخه اونجا هم خريدار داره هم قربون صدقه رفتناي مامانم پشتش خوابيده و هم احترام بابام
قلم سپهر/هشت سال تمام با دلم جنگيدم؛ با دل عاشقي كه مي خواست تو كنارش باشي . التماس مي كرد كه ثانيه هاي تنهاييش پر شود از صداي بودن تو،از حضور پر شوردو جفت چشم ،كه تمام زندگيم در آن خلاصه مي شد .
اما امان از دل تو ... امان از دل تو كه انگار به كسي قرض داده بودي ،قرض نه... تمام و كمال به نامش زده بودي و من چه بيهوده راوي قصه عشقم با تو بودم كه شايد از شنيدنش پشيمان شوي و برگردي ...!
قلم سپهر/زن برای مرد ایرانی نمایشگر سکوت است نمایانگر غرور و بی محلی به مرد زن در باور مرد،زن یعنی یک الهه که باید اورا یافت باید باعشق سرو سامانش داد باورهایش را ارج نهاد ، اما یک زن ایرانی را...
قلم سپهر/خيلي گشتم تا شماره تلفنش رو پيدا كنم يه شماره كه واقعا ً جواب بده،اشغال نباشه، در دسترس باشه، سر كاري نباشه، شماره اي كه هر وقت دلم هواشو كرد هر وقت دلتنگش شدم هر وقت تو هواي داشتن و تنفس هواي يك مقدس نفسهام نامرتب شد مثل اكسيژن تو ريه هام جريان پيدا كنه و زندگي تر و تازه اي رو برام به ارمغان بياره الان دو سه سالي
تعداد صفحات : 12
بي حجابي گناه نيست
حق كشيست
با اين كار حق خدا را پايمال مي كني
حقي كه فقط به محارم تو داده براي ديدنت
و تو آنرا واگذار مي كني به غير آنها