قلم سپهر/بي تو جمعه هاي سنگين وطولاني روي دلم هجوم مي آورند
آنقدر كه تمام نفسم حبس مي شود در يك كلمه عجل لوليك الفرج .
تو نباشي
تونيايي
غروب دستان خود را بند مي كند به شب
كه به روز گره نخورد
كه مبادا قصد آمدن كرده باشي و پشيمان و دلگير عزم بازگشت كني
تو نيايي
تمام كوچه ها سهمشان مي شود يك مشت شمعداني پژمرده از نگاه سرد اين همه عابر
علت ايجاد خلقت
بيا
بيا كه شانه هاي زمين شود پا بوس قدمهاي مباركت
بيا كه لب هاي خدا بشكفد از شوق حضورت
بيا كه نور بگيرد چشمان خورشيد از نگاه پر عظمتت
بيا و افسانه ي عدل به پا كن در اين بزم گه بي عدالتي و ظلم
در اين محشر كده كه نامش به اشتباه دنيا نهاده اند
تراكم داريم آقا ...
تر اكم داريم براي رسيدن به بهانه واقعي لبخند
براي دست يازيدن به يك جرعه دلخوشي
براي ....
براي زندگي ترا،كم داريم
بهانه هاتمام شده اند
علت ها اشتباه از آب در آمد
و معلوم شد تمام اين همه آفريده
اين همه نفس
اين همه اميد و آرزو تويي
معلول وجود تو اند
تنها تو...
اگر نيايي جهان به هيچ نمي ارزد
بيا كه انتظار بي تو يعني هيچ /در پناه خدا