قلم سپهر/دختر عمه م امسال با هزار نذر و نياز و وعده وعيد دانشگاه قبول شد و چند روز پپش به همراه عمه و پسر عمه م رفتند مركز استان براي ثبت نام وقتي برگشتند به شوخي گفتم عمه جون سميرا وقتي دانشگاه رو ديد چيكار كرد جيغ كشيد يا سوت زد نكنه گريه كرد و نمي خواست بره كلاس؟ عمه خنديدو گفت نه عمه جون اولين كاري كه كرد چادرشو در آورد و كرد تو پلاستيك و داد دست من...ادامه متن در ادامه مطلب