loading...
در پناه خدا
sepehr بازدید : 236 شنبه 07 دی 1392 نظرات (2)

 

بي هوا پا از محوطه  عقل فراتر نهادم و همقدم كسي شدم به نام دل و دل ناجوانمردانه به خطايم

كشانيد به آنجا كه هواي حضور شيطان را با تمام وجود مي فهميدي ومن عاشق و شيفته  هاله وجود دل مانع از ديدنم ميشد  .

 در واقع خطاي ديد دلم مرا هم به خطا فكند مرا كه تمام طينتم همداستان الهه و معبودم بود الهه اي به نام خدا

ساده فريب خوردم فريب آن همه زرق و برق لبخندي كه مرا در يك هواي خوش عاشقانه غرق مي كرد ساده فريب خوردم فريب عطر حضوري كسي از تبار ....از تبار آدم بود اما شيطان ميان ذهنم هلول كرد  و اورا الهه ديدم و معبود...الهه اي كه شيطان مرا از او بر حذر كرد دل شيطان ز پرستشم لرزيد تا به شوق سجده در مقابل زانوان الهه ام  سر خم كردم و او راچشم در چشم من  يكي ديد مقابل خدايم به زانو فتاد و گفت اينست بنده اي كه مرا بخاطرش زدرگاه ربوبيتت راندي

اينست بنده اي كه به هواي او قدرت اذكار اعظمت ز من دريغ كردي و از جايگاه برونم فكندي ببين چگونه در محضر تو پابوس من رانده شده زدرگاه توست ببين چگونه در هوا و هوس حضور من ترا ناديده مي انگارد و دلخوش به هواي توبه است .ببين   چگونه سردمدار  فعلهاي حرامست ببين ... مي بيني و مي پوشي كه چه؟من با اولين گناه زدرگاهت رانده شدم و اين بنده هزاران بار گناه مي كند و تو ...و عجيب تر اينكه او با اين همه گناه  هنوز اميدواروعده ايست به نام بهشت .بهشتي كه رضايت ترا با چشم خويش ببيند و با تمام دلش حس كند .دلي كه او را به خطا كشانده و تا سجده مقابل من به زانو در آورده براستي اين دل اين محوطه  چيست  كه خواهان رضايت تو ست و در مقابل من كم مي آورد براستي دل هواخواه توست يا در تمناي من ....

 و من ماندم شرمنده از اين استدلال شيطان در مذاكره با الهه حقيقي ام  ،خدا ، خدايي كه عجيب فراموشم شده بود  . شيطان راست مي گفت پا به حريمي نهاده بودم به شوق كه ورودم بدان حريم ممنوع بود ،ممنوع بود چون تو خواهانش نبودي ،چون تو براي ورودم محدوديت قايل شده بودي براي ورودم به عشقهاي حرام،به استنشاق هوايي از جنس نامحرم  ،به پا نهادن به سيطره ي حضورابليس آنجا كه تمام دلم ميدانگاه تاخت و تاز او مي شود  و تمام مرا مي كشاند به هوايي تلخ به نام گناه.و در آخرسهم من از اين همه چيزي نبود جزجا خوش كردن  سرخي شرم بر گونه هاي داغ و تبدارم و يك عمر پشيماني و توبه ويك عمر انگشت حسرت  به دندان گزيدن  ولي هنوز چشم اميد دلم زدرگاه ربوبيتت بسته نشده هنوز انگار كه باور نمي كند دل شكستنم را به دستان تو اميدوار لحظه ايست كه به آغوش باز بپذيريم گرچه پر گناه گرچه پر غفلت... هنوز در توبه ات به روي من بازست نه؟هنوز مي توانم اميدوار بخشش تو باشم ؟هنوز مي توانم نيمه شب به شوق تو از جاي بر خيزم و نماز شفه و وتر به جاي آورم ؟هنوز مي توانم چشمان عاشقم را به روي حرامهاي تو ببندم و دل ز ناخواسته هايت بپوشانم؟هنوز ...هنوز....هنوز.../در پناه خدا .

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط وبلاگستان 8دی در تاریخ 1392/10/15 و 12:58 دقیقه ارسال شده است

با سلام و عرض ادب.
مطلب شما در وبلاگستان 8دی – مرجع وبلاگ نویسان استان گیلان منتشر شد.
لینک مطلب:
http://8deyblog.ir/40117/
از بروزرسانی شما متشکریم.
.....................................
با لینک کردن و قرار دادن بنر تبلیغاتی وبلاگستان 8دی در وبلاگ خود ما را یاری نمایید.
در صورت تمایل پس از بروزرسانی ما را مطلع سازید.
پاسخ : تشكر از باز نشر شما

این نظر توسط molaie در تاریخ 1392/10/10 و 15:51 دقیقه ارسال شده است

سلام ، خسته نباشید استاد
عالی بود ، بسیار عالی ✿};-
پاسخ : سلام مرسي از محبت شما


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • كاريكلماتور

    بي حجابي گناه نيست

    حق كشيست

     با اين كار حق خدا را پايمال مي كني

    حقي كه فقط به محارم تو داده براي ديدنت

    و تو آنرا واگذار مي كني به غير آنها

    رتبه وبلاگ

    آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 142
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 603
  • بازدید ماه : 1,511
  • بازدید سال : 5,395
  • بازدید کلی : 61,800
  • لو گوي ما